قوله: «و ما جعلْنا لبشر منْ قبْلک الْخلْد» اى دوام البقاء فى الدنیا، «أ فإنْ مت فهم الْخالدون» اى فهم الخالدون ان مت، این جواب مشرکان قریش است که هلاک پیغمبر بآرزو میخواستند میگفتند: «نتربص به ریْب الْمنون» چشم نهاده‏ایم بآن که او بمیرد و باز رهیم ازو، رب العزة گفت تو بمیرى نه ایشان خواهند بود که ایشان هم بمیرند. همانست که گفت: «إنک میت و إنهمْ میتون». یعنى که در مرگ شماتت نیست که بهمه کس خواهد رسید و هر کسى خواهد چشید، اینست که گفت جل جلاله: «کل نفْس ذائقة الْموْت» اى کل ذى جسد و روح سیذوق و یقاسى مرارة الموت، در آفرینش کسى نیست که شربت مرگ نچشد هم فریشته مقرب و هم پیغامبر مرسل.


قضیت تحنبى فسر قوم


حمقى بهم غفلة و نوم‏

کان یومى على حتما


و لیس للشامتین یوم‏

آن روز که «کل منْ علیْها فان» از آسمان فرو آمد یعنى که هر چه در زمین خلقست مرگ بر ایشان روانست و فنا حاصل ایشان است، فریشتگان آسمان طمع داشتند که چون اهل زمین را مخصوص کرد بفنا، ایشان را بقا باشد بر دوام، تا آیت آمد که: «کل شیْ‏ء هالک إلا وجْهه» آن گه ایشان دل بر مرگ نهادند و دانستند که در آسمان و زمین هیچکس نیست از مخلوقان که بر عقبه مرگ گذر نکند، و آن شربت قهر نچشد اگر در کل عالم کسى را از قهر مرگ خلاص بودى مصطفى عربى بودى که سید و سرور کاینات و نقطه دایره حادثات بود، و بنزدیک الله تعالى عزیز و مکرم بود، و با وى میگوید انک میت. عائشه روایت میکند از مصطفى که گفت: «من اصیب منکم بمصیبة بعدى فلیتعز بمصیبته بى»


هر کرا بعد از من مصیبتى رسد بوفات عزیزى تا وفات من یاد کند و خود را بآن تعزیت و تسلیت دهد. از اینجا آغاز کنم قصه وفات مصطفى (ص) چنان که نقله اخبار و حمله آثار روایت کردند باسناد درست از جابر بن عبد الله و عبد الله بن عباس که گفتند: که آن روز که جبرئیل امین پیک حضرت، برید رحمت سوره النصر از آسمان عزت فرود آورد مصطفى گفت: یا جبرئیل نفسى قد نعیت‏ اى جبرئیل ما را از قهر مرگ خبر داده‏اند مانا که هنگام رفتن نزدیک گشت و آفتاب عمر بسر دیوار رسید، جبرئیل گفت: یا محمد «و للْآخرة خیْر لک من الْأولى‏ و لسوْف یعْطیک ربک فترْضى‏» آن گه رسول خدا بلال را فرمود تا ندا کرد گفت الصلاة جامعة. مهاجر و انصار جمله حاضر شدند در مسجد، رسول خدا نماز بگزارد آن گه بر منبر شد و خطبه‏اى بلیغ خواندن گرفت چون کسى که وداع کند گفت: «یا ایها الناس اى نبى کنت لکم؟»


چگونه پیغامبرى بودم شما را وحى حق چگونه گزاردم و پیغام و نامه ملک چون رسانیدم؟ یاران گفتند جزاک الله من نبى خیرا فلقد کنت لنا کالاب الرحیم و کالاخ الناصح المشفق ادیت رسالات الله و بلغتنا وحیه و دعوت الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة. اى سید چه گوئیم بکدام زبان تو را ستائیم و ثناء تو بسزاى تو کى توانیم، تو ما را چون پدر مهربان بودى و چون برادر مشفق نصیحت کردى، مهجوران را شفیع بودى مریدان را دلیل بودى، درویشان را مونس بودى، وحى پاک و رسالت حق بشرط و رمت گزاردى، خلق را بدین اسلام و ملت درست خواندى. آن گه رسول خدا سوگند نهاد بر یاران که به یگانگى خدا و بحق من بر شما که هر کرا بر من قصاصى است برخیزد و همین ساعت از من قصاص خواهد پیش از قصاص قیامت، و این سخن سه بار گفت آخر پیرى برخاست از میان قوم، نام وى عکاشه پاى بسر مردم در مى‏نهاد تا نزدیک مصطفى رسید گفت یا رسول الله اگر نه آن بودى که سه بار سوگند دادى و درخواستى من برنخاستمى، پدر و مادر من فداء تو باد این سخن که خواهم گفت نه گفتمى، وقتى من با تو در غزائى بودم و الله ما را نصرت داد و فتح بر آمد، چون باز گشتیم ناقه من پیش ناقه تو برآمد من از ناقه فرو آمدم تا پاى مبارک ترا بوسه دهم قضیت خود را برآهیختى و بر پهلوى من زدى، ندانم مرا بقصد زدى یا بقصد ناقه زدى و بر من آمد. رسول خدا گفت: یا عکاشة اعیذک بجلال الله ان یتعمدک رسول الله بالضرب.


آن گه بلال را فرمود تا بسراى فاطمه رود و قضیب ممشوق بیارد، بلال از مسجد بیرون شد دست بر سر نهاده و ندا میزند که اینک رسول خداى از نفس خویش قصاص میدهد، آمد تا در حجره فاطمه و در بزد و گفت اى دختر رسول خدا قضیت ممشوق بمن ده، فاطمه گفت، اى بلال پدر من قضیب از بهر چه میخواهد؟ و امروز نه روز حج است و نه روز عزا. بلال گفت: یا فاطمة ما اغفلک عما فیه ابوک ان رسول الله یودع الدین و یفارق الدنیا و یعطى القصاص من نفسه. اى فاطمه سخت غافل نشسته و از حال و کار پدر بى خبر مانده‏اى که دنیا را وداع میکند و ساز سفر آخرت میسازد، و از نفس خود قصاص میدهد، فاطمه گفت اى بلال کرا دل دهد که از رسول خدا قصاص خواهد؟


اى بلال اگر ناچارست بارى حسن و حسین را گوى تا حوالت آن قصاص با خود گیرند، و آن حکم بر ایشان برانند نه بر رسول خدا. بلال قضیب آورد و بدست رسول داد، و رسول بدست عکاشه داد، ابو بکر و عمر چون آن حال دیدند برخاستند گریان و سوزان گفتند: یا عکاشة ها نحن بین یدیک فاقتص منا و لا تقتص من رسول الله. رسول خدا چون ایشان را بر آن صفت دید گفت امض یا با بکر و انت یا عمر فقد عرف الله مکانکما و مقامکما، على بن ابى طالب (ع) برخاست گفت یا عکاشة انا فى الحیاة بین یدى رسول الله و لا تطیب نفسى ان تضرب رسول الله فهذا ظهرى و بطنى اقتص منى بیدک و اجلدنى مائة و لا تقتص من رسول الله.


رسول خدا او را گفت‏ یا على اقعد، فقد عرف الله مقامک و نیتک‏، حسن و حسین بزارى پیش آمدند و خویشتن را بر عکاشه عرض کردند و گفتند یا عکاشة أ لیس تعلم انا سبطا رسول الله فالقصاص منا کالقصاص من رسول الله.


هم چنان رسول خداى ایشان را دلخوشى داد و ساکن کرد و گفت:


اقعدا یا قرتى عینى لانسى الله لکما هذا المقام.


پس گفت اى عکاشه بزن اگر میزنى، عکاشه گفت یا رسول الله آن روز که آن قضیب بر من آمد پهلوى من برهنه بود، رسول جامه از پهلو باز گرفت چنان که خورشید شعاع و نور خود بر زمین افکند تا تلألو نور از پهلوى رسول بر قوم افتاد یاران همه فریاد و غریو در گرفتند. عکاشه برجست و روى بر پهلوى رسول مالید و میگفت فداک ابى و امى، پدر و مادر من فداى تو باد چه جاى آنست که من از تو قصاص خواهم و کرا خود دل دهد که از تو قصاص خواهد عکاشه را هزار جان بایستى که فداى این ساعت کردى، رسول خدا گفت: اما ان تضرب و اما ان تعفو؟ فقال قد عفوت عنک رجاء ان یعفو الله عنى فى القیامة. فقال النبى (ص): «من اراد ان ینظر الى رفیقى فى الجنة فلینظر الى هذا الشیخ»


فقام المسلمون یقبلون ما بین عینى عکاشه و یقولون طوباک ثم طوباک نلت الدرجات العلى و مرافقة رسول الله. پس رسول خدا همان روز بیمارى بوى در آمد هژده روز بیمار بود. در بیمارى بلال بانگ نماز گفت آن گه بدر حجره آمد گفت: السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله الصلاة یرحمک الله رسول خدا آواز بلال شنید، فاطمه (ع) گفت‏ یا بلال ان رسول الله الیوم مشغول بنفسه.


رسول خداى امروز بخود مشغول است، بلال در مسجد شد چون اسفار صبح ببود گفت و الله که من اقامت نگویم و نماز نکنم تا از سید خود رسول خداى دستورى نخواهم، باز گشت و بر در بایستاد و ندا کرد و گفت: السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله الصلاة یرحمک الله. رسول آواز بلال بشنید گفت: ادخل یا بلال ان رسول الله الیوم مشغول بنفسه، مر أبا بکر یصل بالناس.


اى بلال بگو تا قوم نماز کنند و ابو بکر پیش رود بجاى من، که من طاقت بیرون آمدن ندارم، بلال بیرون آمد دست بر سر نهاده و مى‏گوید وا غوثاه بالله، وا انقطاع رجائى، وا انقصام ظهرى، لیتنى لم تلدنى امى و اذ ولدتنى لم اشهد من رسول الله هذا الیوم.


پس گفت یا ابا بکر رسول خداى فرمود تا تو بجاى وى نماز بجماعت بگزارى و ابو بکر مردى رقیق دل بود چون پیش شد و مقام رسول دید از رسول خالى، بیفتاد و بیهوش گشت، یاران همه گریستن در گرفتند خروش و زارى عظیم در مسجد افتاد، آواز ایشان بسمع رسول رسید گفت این چه آشوب و شور و چه خروش و زارى است؟ گفتند صیحة المسلمین لفقدک یا رسول الله.


پس رسول خداى على را و ابن عباس را بخواند، و تکیه بر ایشان کرد تا بمسجد آمد و نماز جماعت بگزارد دو رکعت سبک، آن گه روى ملیح با یاران کرد و گفت: «معاشر المسلمین استودعکم الله انتم فى رجاء الله و امانه و الله خلیفتى علیکم، معاشر المسلمین علیکم باتقاء الله و حفظ طاعته من بعدى فانى مفارق الدنیا هذا اول بوم من الآخرة و آخر یوم من الدنیا».


پس رسول خدا بخانه باز شد و روز دوشنبه کار بر وى سخت شد و کان صلى الله علیه و سلم ولد یوم الاثنین و بعث یوم الاثنین و قبض فى یوم الاثنین، و اوحى الله عز و جل الى ملک الموت ان اهبط الى حبیبى و صفیى محمد. فى احسن صورة و ارفق به فى قبض روحه.


ملک الموت از آسمان فرو آمد مانند اعرابى بر در حجره رسول بایستاد، پس گفت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة أ ادخل؟ عایشه گفت یا فاطمة اجیبى الرجل. مردى بر در است او را جواب ده و باز گردان، فاطمه گفت‏: آجرک الله فى ممشاک یا عبد الله ان رسول الله مشغول بنفسه.


یک بار دیگر همان ندا کرد و همان جواب شنید، سوم بار ندا کرد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة أ ادخل فلا بد من الدخول؟ در آیم که ناچارست در آمدن، رسول خدا آواز ملک الموت بشنید گفت اى فاطمه کیست که بر در است؟ گفت یا رسول الله مردى بر در است که دستورى در آمدن میخواهد و ما یک بار و دو بار او را جواب دادیم سوم بار آوازى داد که از آن موى بر اندام من برخاست و شانه‏ام بلرزید، رسول خدا او را گفت اى فاطمه اى جان پدر دانى کیست که بر در است؟


هذا هادم اللذات و مفرق الجماعات، هذا مرمل الازواج و موتم الاولاد هذا مخرب الدور و عامر القبور، این شکننده کامهاست جدا کننده جمعها است، قطع کننده پیوندها است، زنان را بیوه کند طفلان را یتیم کند خانه‏ها را خراب کند گورها را آباد کند، دوستان را از یکدیگر جدا کند این ملک الموت است.


آن گه گفت‏: ادخل یرحمک الله یا ملک الموت.


ملک الموت در آمد رسول خدا چون او را دید گفت: جئتنى زائرا ام قابضا؟


بزیارت آمدى یا بقبض روح؟ گفت جئت زائرا و قابضا، هم بزیارت آمده‏ام و هم بقبض روح اگر دستورى دهى که الله تعالى مرا چنین فرمود که بحضرت تو آیم بدستورى تو آیم و قبض روح بدستورى تو کنم اگر دستورى دهى اگر نه باز گردم و بحضرت خداوند خویش باز شوم. رسول گفت: یا ملک الموت این خلفت حبیبى جبرئیل.


آن دوست من را جبرئیل کجا گذاشتى گفت در آسمان دنیا و فریشتگان او را تعزیت مى‏دهند، تا درین سخن بودند جبرئیل در آمد و بر بالین مصطفى بنشست. رسول (ص) گفت: یا جبرئیل هذا الرحیل من الدنیا فبشرنى بمالى عند الله.


اى جبرئیل اینک طومار عمر ما در نوشتند و گوشوار مرگ در گوش بندگى ما کردند و سفر قیامت در پیش ما نهادند از لطف الهى و ذخایر غیبى ما را نشانى ده و در آن نشان ما را بشارتى ده تا بخوشدلى ما ودیعت غیبى بسپاریم. قال ابشرک یا حبیب الله انى ترکت ابواب السماء قد فتحت و الملائکة قد قاموا صفوفا بالتحیة و الریحان یحیون روحک یا محمد. گفت یا حبیب الله درهاى آسمان جمله گشاده و مقربان صف صف ایستاده با نثار روح و ریحان و تحف رضوان و انتظار روح پاک تو مى‏کشند، اى محمد فقال لوجه ربى الحمد فبشرنى یا جبرئیل.


گفت حمد خداوند مرا که با من این همه کرامت کرد و عطا داد نه ازین مى‏پرسم، مرا بشارت ده. گفت بشارت مى‏دهم ترا بآن که درهاى دوزخ استوار ببستند و درهاى بهشت گشادند و فرادیس اعلى و جنات مأوى را بیاراستند و آذین بستند و جویهاى آن مطرد گشت و درختان آن متدلى شد و حوران خویشتن را بیاراستند قدوم روح ترا اى محمد.


قال لوجه ربى الحمد فبشرنى یا جبرئیل.


گفت اى جبرئیل خداى را ثنا میگویم و سپاس دارى میکنم بر نعمتهاى ریزان و نواختهاى بى‏کران، اما نه ازین مى‏پرسم، مرا بشارت ده. گفت اول کسى که از خاک بر آید تو باشى و اول کسى که در حضرت عزت بندگان را شفاعت کند تو باشى و اول کسى که شفاعت او قبول کنند و مرادش در کنار نهند تو باشى.


قال لوجه ربى الحمد فبشرنى یا جبرئیل.


گفت اى جبرئیل حمد خداى را بر نعمتهاى وى نه ازین پرسم مرا بشارت ده. قال جبرئیل یا حبیبى عما تسئلنى؟ گفت اى دوست مرا از چه مى‏پرسى؟


قال اسئلک عن غمى و همى فمن لقراء القرآن من بعدى، من لصوام شهر رمضان من بعدى، من لحجاج بیت الله الحرام من بعدى، من لامتى المصطفاة من بعدى.


اى جبرئیل ترا از غم و اندوه خود مى‏پرسم اندوه من همه براى امت است، مشتى درویشان و بیچارگان که در متابعت ما کمر وفادارى بر میان بستند حلقه بندگى شرع در گوش فرمان بردارى کردند دین اسلام و ملت شریعت بپاى داشتند و بجان و دل پذیرفتند و بدوستى ما و امید شفاعت ما روز بسر آوردند، گویى سرانجام کار ایشان بچه رسد و فردا با ایشان چه کنند؟ جبرئیل گفتا، ابشر یا حبیب الله فان الله عز و جل یقول قد حرمت الجنة على جمیع الانبیاء و الامم حتى تدخلها انت و امتک یا محمد.


قال الآن طابت نفسى ادن یا ملک الموت فانته الى ما امرت‏ على (ع) حاضر بود گفت: یا رسول الله از ما که زهره آن دارد که ترا شوید و بر تو کفن کند و بر تو نماز کند و ترا در خاک نهد مگر که تو دستورى دهى و آنچه فرمودنى است فرمایى، ما را خبر کن که چون روح تو مقبوض شود که ترا شوید و در چه جامه ترا کفن کند و بر تو که نماز کند و که در قبر شود؟


گفت یا على شستن تو و آب ریختن فضل بن عباس و جبرئیل سوم شما باشد، آن گه چون از غسل فارغ شوید مرا در سه جامه نو کفن کنید و حنوط بهشتى که جبرئیل از بهشت آورد بر ان پراکنید آن گه چون فارغ شوید مرا در مسجد بر سریر نهید و شما همه از مسجد بیرون روید، فان اول من یصلى على الرب من فوق عرشه ثم جبرئیل ثم میکائیل ثم اسرافیل ثم الملائکة زمرا زمرا ثم ادخلوا فقوموا صفوفا لا یتقدم على احد.


فاطمه آن ساعت بر فراق پدر زار بگریست و گفت‏ الیوم الفراق فمتى القاک؟


فقال لها یا بنیة تلقیننى یوم القیامة عند الحوض و انا اسقى من یرد على الحوض من امتى، قالت فان لم القک یا رسول الله؟ قال تلقینى عند المیزان و انا اشفع لامتى، قالت فان لم القک یا رسول الله؟ قال تلقیننى عند الصراط و انا انادى رب سلم امتى من النار.


پس چون کار تمام شد و قبض روح پاک او کردند و وصیت او چنان که فرموده بود بجاى آوردند سریر در میان مسجد بنهادند خالى و خود بیرون رفتند. على (ع) گفت: لقد سمعنا فى المسجد همهمة و لم نر لهم شخصا فسمعنا هاتفا یهتف و هو یقول، ادخلوا رحمکم الله فصلوا على نبیکم فدخلنا و قمنا صفوفا کما امرنا رسول الله فکبرنا بتکبیر جبرئیل و صلینا على رسول الله بصلاة جبرئیل، ما تقدم منا احد على رسول الله و دخل القبر ابو بکر الصدیق و على بن ابى طالب و ابن عباس.


و دفن رسول الله فلما انصرف الناس قالت فاطمة لعلى: یا ابا الحسن دفنتم رسول الله؟


قال نعم، قالت فاطمة کیف طابت انفسکم ان تحثوا التراب على رسول الله اما کان فى صدورکم لرسول الله الرحمة اما کان معکم الخیر؟ قال بلى یا فاطمة و لکن امر الله الذى لا مرد له، فجعلت تبکى و تندب و هى تقول یا ابتاه الآن انقطع عنا جبرئیل و کان یأتینا بالوحى من السماء.


روى ابو الاشعث الصنعانى عن اوس بن اوس قال: قال رسول الله (ص): «ان من افضل ایامکم یوم الجمعة فیه خلق آدم و فیه قبض و فیه النفخة و فیه الصعقة، فاکثروا من الصلاة على فیه فان صلوتکم معروضة على قالوا یا رسول الله و کیف تعرض صلاتنا علیک و قد ارمت؟ قال الله عز و جل حرم على الارض ان تأکل اجساد الانبیاء.


قوله: «ارمت» اصله ارممت فادغمت احدى المیمین فى التاء، یقال رم العظم اذا بلى، و ارم الرجل اذا صارت عظامه بالیة، قوله: «و نبْلوکمْ» اى نختبرکم، «بالشر و الْخیْر» اى بالشدة و الرخاء و الصحة و السقم و الغنى و الفقر و بما تحبون و ما تکرهون، «فتْنة» ابتلاء و امتحانا لننظر کیف شکرکم فیما تحبون و صبرکم فیما تکرهون، یعنى ما دمتم احیاء. معنى آنست که تا زنده‏اید شما را مى‏آزمائیم گاه بیمارى و گاه تندرستى و گاه درویشى و گاه توانگرى، گاه بلا و شدت و گاه آسانى و راحت، گاهى با نشاط و شادى همه آن بینید که دل شما خواهد، گهى با خروش و زارى همه آن بینید که شما را کراهت آید، این همه بآن کنیم تا بنگریم که از شما صابر بر بلا و شاکر بر عطا کیست. و آن گه از همه بپرسیم، شاکر را بر شکر جزا دهیم و صابر را بر صبر، اینست که الله تعالى گفت: «و إلیْنا ترْجعون» یعنى للحساب و الثواب و العقاب. قرأ یعقوب وحده ترجعون بفتح التاء و کسر الجیم، و قرأ الباقون ترجعون بضم التاء و کسر الجیم.


«و إذا رآک الذین کفروا إنْ یتخذونک إلا هزوا» سبب نزول این آیت آن بود که ابو جهل و ابو سفیان در انجمن قریش نشسته بودند رسول خدا بایشان بر گذشت بو جهل باستهزاء گفت بابو سفیان: انظر الى نبى بنى عبد مناف. درنگر باین پیغامبر بنى عبد مناف، بو سفیان گفت چه بود اگر پیغامبرى از بنى عبد مناف بود.


رسول خداى سخن هر دو بشنید، آن گه روى به ابو جهل کرد و گفت: ما اریک تنتهى حتى ینزل بک ما نزل بعمک الولید بن المغیرة، و بابو سفیان نگریست و گفت: انما قلت الذى قلته حمیة.


فانزل الله عز و جل «و إذا رآک الذین کفروا إنْ یتخذونک إلا هزوا» اى ما یتخذونک الا بالاستهزاء، و قیل تقدیره و اذا رأوک داعیا الى رفض آلهتهم اتخذوک هزوا و قالوا: «أ هذا الذی یذْکر آلهتکمْ اى یعیب آلهتکم. یقال فلان یذکر الناس، اى یغتابهم و یذکرهم بالعیوب. و یقال فلان یذکر الله اى یصفه بالعظمة و یثنى علیه و یوحده. «و همْ بذکْر الرحْمن» اى باسم الرحمن، «همْ کافرون» یعنى الذین قالوا، و ما الرحمن، لا نعرف الرحمن الا رحمن الیمامة مسیلمة، و قیل ذکر الرحمن هاهنا القرآن و التوحید، یعنى هم بالتوحید و القرآن کافرون.


معنى آیت آنست که رب العزة گفت اى محمد چون تو ایشان را گویى که بتان را مپرستید که ایشان سزاى پرستش نیستند و خدایى را نشایند، ایشان با یکدیگر گویند بر طریق استهزاء، اینست که عیب بتان ما میکند و ایشان را بزبان مى‏آرد و مى‏گوید ایشان را سزاوارى الهیت نیست، تا ما را از پرستش ایشان باز دارد. آن گه رب العزة گفت: «و همْ بذکْر الرحْمن همْ کافرون» این بر سبیل تعجب گفت و تنبیه بر جهل ایشان، یعنى که بر رسول ما انکار کردند که عیب بتان گفت و ایشان را از آنان منع کرد، و آن گه خود بنام رحمن و سخن وى کافر میشوند، و رسول را بر عبادت الله تعالى عیب مى‏کنند، این غایت جهل و حماقت است.


قوله: «خلق الْإنْسان منْ عجل» هذا من الامثال، کما تقول خلق فلان من الغضب، و عجن فلان من الجود، و قطع فلان من القمر. و انما اراد بهذا استعجال الکفار بالعذاب، و هو قولهم: «ائْتنا بما تعدنا» «عجلْ لنا قطنا» «فأمْطرْ علیْنا حجارة من السماء» و کذلک استعجل طائفة من المومنین بالعذاب للکفار، فقال للطائفتین: «خلق الْإنْسان منْ عجل» یعنى خلق الانسان عجولا. کما قال فى سورة بنى اسرائیل: «و کان الْإنْسان عجولا»، و قیل المراد به آدم، (ع) قال مجاهد: لما خلق الله آدم فى آخر ما خلق عند آخر النهار فصار الروح فى لسانه و عینیه، رأى الشمس قاربت الغروب، فقال: یا رب عجل تمام خلقى قبل ان تغیب الشمس، فقیل له خلق الانسان من عجل. و قال سعید بن جبیر: لما دخل الروح فى رأس آدم و عینیه نظر الى ثمار الجنة فلما دخل فى جوفه اشتهى الطعام فوثب قبل ان تبلغ الروح الى رجلیه عجلان الى ثمار الجنة فذلک قوله: «خلق الْإنْسان منْ عجل» و قیل معناه خلق الانسان بسرعة، و تعجیل على غیر ترتیب، خلق سائر الآدمیین من النطفة و العلقة و المضغة و غیرها، و قیل العجل الطین بلغة الحمیر، یعنى خلق الانسان من طین قوله: «سأریکمْ آیاتی» یعنى ما توعدون به من العذاب، «فلا تسْتعْجلون» این در شأن النضر بن الحارث فرو آمد که عذاب بتعجیل میخواست باستهزاء مى‏گفته، اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم. و همچنین جماعتى مومنان که عذاب کافران بتعجیل میخواستند، رب العزة گفت مرا مشتابانید بعذاب فرو گشادن بر ایشان که ما بوقت خویش مواعید خویش بشما نمائیم، پس آن بود که روز بدر ایشان را هلاک کرد، و گفته‏اند که استعجال قیامت میکردند مى‏گفتند: «متى‏ هذا الْوعْد إنْ کنْتمْ صادقین» رب العالمین گفت بجواب ایشان: «لوْ یعْلم الذین کفروا» جواب لو محذوفست یعنى لو علموا ما استعجلوا و لا قالوا متى هذا الوعد، و قیل لو علموا لما اقاموا على کفرهم و لسارعوا الى الایمان.


«حین لا یکفون عنْ وجوههم النار» اى حین تلفح وجوههم النار فلا یدفعونها عن وجوههم، «و لا عنْ ظهورهمْ» یعنى السیاط، «و لا همْ ینْصرون» اى و لا هم یمنعون من عذاب الله. و قیل معناه لیت الذین کفروا یعلمون حین لا یکفون. کاشک بدانند کافران حال خویش در آن هنگام که باز نمى‏توانند برد از رویهاى خویش آتش، و نه از پس پشتهاى خویش چنان که جاى دیگر گفت: «و تغْشى‏ وجوههم النار.


لواحة للْبشر».


قوله: «بلْ تأْتیهمْ» اى الساعة، «بغْتة» اى فجأة، و قیل تأتیهم العقوبة بغتة على غرة منهم. «فتبْهتهمْ» فتحیرهم، «فلا یسْتطیعون ردها» اى لا یقدرون على دفعها، «و لا همْ ینْظرون» یمهلون.


«و لقد اسْتهْزئ برسل منْ قبْلک» یعزى بهذا نبیه، «فحاق بالذین سخروا منْهمْ ما کانوا به یسْتهْزون»


اى فحل بهم جزاء استهزائهم، و عاد علیهم ما ارادوا بالرسل. باین آیت پیغامبر را تسلى میدهد میگوید، این کفره قریش با تو همان مى‏کنند که کافران پیش با پیغامبران کردند، اى محمد تو دل بتنگ میار و ضجر مشو از ایذا و استهزاء ایشان که ما هم چنان که پیشینیان ترا جزاء استهزاء بدادیم ایشان را هم جزاء خود بدهیم، کافران پیش را آن بد که پیغامبران را خواستند خود فراسر ایشان نشست، اینان را هم آن بد که بتو میخواهند فراسر ایشان نشیند.


«قلْ منْ یکْلوکمْ» قل لهم یا محمد من یحفظکم، «باللیْل» اذا نمتم، «و النهار» اذا تصرفتم، «من الرحْمن» اى من بأس الرحمن، و من عذابه، و قیل من امره هذا کقوله: «فمنْ ینْصرنی من الله إنْ عصیْته»، و قیل هذا استفهام معناه النفى، اى لا کالى لکم من عذابه ان اتاکم لیلا او نهارا، نقول کلاه کلاة اى حفظه.


«بلْ همْ عنْ ذکْر ربهمْ» اى عن علم قدرته علیهم معرضین و قیل عن مواعظ ربهم «معْرضون» لا یلتفتون الیها، و قیل عن القرآن معرضون لا یتدبرونه.


«أمْ لهمْ آلهة تمْنعهمْ منْ دوننا» معناه ام لهم آلهة تجعلهم فى منعة و عز من ان ینالهم مکروه و عذاب من جهتنا، و قال ابن عباس: فیه تقدیم و تأخیر، و المعنى ام لهم آلهة من دوننا تمنعهم، ثم وصف الآلهة بالضعف، فقال: «لا یسْتطیعون نصْر أنْفسهمْ» اى لا یستطیعون دفع ذباب عنها فکیف یرجون نصرها، «و لا همْ منا یصْحبون» قیل الکنایة للآلهة اى و لا یصحبها الله معونة على النصر، و قیل الکنایة للکفار، یعنى و لا الکفار منا یجارون اى یحفظون، من قولهم صحبک الله اى حفظک و نصرک.


«بلْ متعْنا هولاء و آباءهمْ حتى طال علیْهم الْعمر» اى لیس لهم آلهة یرجون نصرها بل وسعنا علیهم ما یعیشون به و على آبائهم من قبلهم و طولنا اعمارهم فغرهم ذلک و ترکوا تدبر آیاتنا فصاروا کفارا. معنى آیت آنست که این کافران که بتان را مى‏پرستند ایشان را از آن بتان عزى و نصرتیست و بازداشتى از عذاب، تا ایشان را بطمع آن نصرت و معونت پرستند، آن بتان از ضعیفى چنانند که یک مگس از خود دفع نتوانند کرد، و خود را بکار نیایند دیگران را چون بکار آیند و نصرت کنند. آن گه گفت نه که ایشان را امید نصرت و منعت بتان نیست لکن ما ایشان را و پدران ایشان را در دنیا برخوردارى و نعمت و عمر دراز دادیم، تا بدان غره شدند و دلهاشان در تنعم سخت گشت تا در آیات و سخنان ما تفکر نکردند و در دلایل وحدانیت و قدرت ما نظر نکردند و کافر شدند.


و فى الخبر الصحیح: «ما احد اصبر على اذى یسمعه من الله یدعون له الولد ثم یعافیهم و یرزقهم».


«أ فلا یروْن أنا نأْتی الْأرْض ننْقصها منْ أطْرافها» نفتحها لمحمد و یخرجها من ایدى المشرکین. و یزیدها فى ارض المسلمین، و قیل «ننْقصها منْ أطْرافها» نمیت الواحد بعد الواحد و القرن بعد القرن. قال ابن عباس: نقصانها موت العلماء و الفقهاء و خیار الناس لان عمارة الارض بحیاة العلماء و الخیار، و المعنى اذا لم یبق الخیار و العلماء لم یبق، الاشرار و الکفار. و قیل نقصانها جور ولاتها، و قیل نقصانها ذهاب البرکة عن ثمارها و نباتها. «أ فهم الْغالبون» ام محمد و اصحابه، و المعنى لیس ذلک کما یظنه المشرکون بل حزبنا هم الغالبون.


«قلْ إنما أنْذرکمْ بالْوحْی» اى أنذرکم عذاب الله بامره و بما اوحى الى.


«و لا یسْمع الصم الدعاء» قرأ ابن عامر وحده و لا تسمع الصم بالتاء و ضمها و کسر المیم من تسمع و نصب الصم و الوجه انه على مخاطبة النبی حملا على ما قبله و هو خطاب له، و ذلک قوله. «قلْ إنما أنْذرکمْ بالْوحْی» اى انک لا تقدر على اسماع الصم، و المراد انهم معاندون فاذا اسمعتهم لم یعلموا بما سمعوا کانهم صم لم یسمعوا، و قرأ الباقون یسمع بالتاء مفتوحة، الصم رفعا، و الوجه انه على الذم و التوبیخ بترک استماع ما یجب علیهم استماعه، فکانهم صم لا یسمعون. و ارتفاع الصم بانه فاعل و تذکیر الفعل من اجل تقدمه، و یکون التأنیث غیر حقیقى. دعا اینجا نداست چنان که در سورة الملائکة گفت: «إنْ تدْعوهمْ لا یسْمعوا دعاءکمْ» یعنى ان تنادوهم لا یسمعوا نداءکم. همانست که گفت: «یوْم یدْعوکمْ فتسْتجیبون بحمْده» اى ینادیکم جبرئیل.


جاى دیگر گفت: «یوْم یدْع الداع» اى ینادى المنادى. «إذا ما ینْذرون» اى یخوفون.


«و لئنْ مستْهمْ نفْحة» اى ضربة «منْ عذاب ربک» من قولهم نفحت الدابة اذا رمحت، و قیل النفحة الدفعة الیسیرة من الشی‏ء، من قولهم نفح فلان لفلان، اذا اعطاه قدرا یسیرا من المال، و قیل النفحة الزمهریر، و معنى الآیة لو عاینوا ادنى عذاب من الله دلوا و خضعوا و دعوا بالویل على انفسهم مقرین بانهم کانوا «ظالمین».


قوله: «و نضع الْموازین الْقسْط» هذا الوضع یراد به النصب. یقال وضع صاحب الدیوان المیزان، اذا اخذ فى اخذ الخراج و المراد بالموازین المیزان کقوله: «یا أیها الرسل» و المراد به النبی (ص) وحده، و العرب تذکر الجمع و ترید به الواحد، کما قال الاعشى:


و وجه نقى اللون صاف یزینه


مع الجید لبات لها و معاصم‏

اراد بذلک لبة و معصما. قال الزجاج: القسط، العدل، و هو مصدر یوصف به الواحد و الجمع، یقال میزان قسط، اى ذات قسط، و موازین قسط، اى ذوات قسط. «لیوْم الْقیامة» اى لاهل یوم القیامه، و قیل فى یوم القیامة، و قیل لجزاء یوم القیامة، و فى الخبر المیزان له لسان و کفتان، توزن به صحایف الحسنات و السیئات فیثقل و یخیف على قدر الطاعات و المعاصى. و عن ابن عباس قال: ینصب المیزان فیکون العمود منه کما بین المشرق و المغرب. و گفته‏اند: کطباق الدنیا جمیعا فى طولها و عرضها، فاحدى کفتیه من نور و هى الکفة التی توزن بها الحسنات و موضعها عن یمین العرش، و الکفة الأخرى من الظلمة و هى الکفة التی توزن بها السیئات و موضعها عن یسار العرش. «فلا تظْلم نفْس شیْئا» اى لا ینقص من ثواب حسناته و لا یزاد على سیآته.


«و إنْ کان مثْقال حبة» قراءت اهل مدینه مثقال حبة برفع لام است و باین قراءت کان بمعنى وقع است، یعنى و ان وقع و حصل للعبد مثقال حبة «منْ خرْدل» مى‏گوید از کردار هیچکس هیچ چیز نکاهند و اگر آن چیز همسنگ یک دانه خردل بود، و اگر بنصب خوانى بر قراءت باقى، تقدیر آنست که، و ان کان العمل مثقال حبة من خردل زیرا که کان برین قراءت ناقص بود و محتاج اسم و خبر باشد مثقال که منصوب است خبر کان است و اسم در وى مضمر، و اگر این سخن مستأنف نهى، رواست گویى: و ان کان مثقال حبة من خردل. «أتیْنا بها» یعنى و اگر همسنگ یک دانه خردل بود از کردار او بترازو آریم آن را و وى را بدان پاداش دهیم، «و کفى‏ بنا حاسبین» اى محصلین و قیل عالمین حافظین لان من حسب شیئا علمه و حفظه، قیل دخلت الباء لان معناه معنى الامر، کانه قال اکتفوا بالله محاسبا، و انتصابه على التمییز.


روى ان رسول الله (ص) صلى صلاة الصبح یوما فقرأ فیها هذه السورة فلما بلغ قوله «و کفى‏ بنا حاسبین» اخذته سعلة فرکع.


«و لقدْ آتیْنا موسى‏ و هارون الْفرْقان» یعنى الکتاب المفرق بین الحق الباطل و هو الترویة، و قال ابن زید الفرقان، النصر على الاعداء. کما قال: «و ما أنْزلْنا على‏ عبْدنا یوْم الْفرْقان» یعنى یوم بدر. و لانه قال: «و ضیاء» ادخل الواو فیه اى آتینا موسى و هارون النصر و الضیاء، و هو التوریة، و من قال المراد بالفرقان التوریة، قال الواو فى قوله «و ضیاء» زائدة معجمة، معناه آتینا هما التوریة ضیاء، و قیل هو صفة اخرى للتوریة، مثل قوله فى سورة المائدة فى صفة الانجیل: «فیه هدى و نور و ذکْرا للْمتقین» خص المومنین بالذکر لانهم هم المنتفعون به و المتبعون له، ثم فسر فقال: «الذین یخْشوْن ربهمْ بالْغیْب» اى یخافونه و لم یروه بعد، و قیل یخشون ربهم اى یطیعونه فى خلواتهم مستترین عن اعین الخلق. «و همْ من الساعة» اى من القیامة. «مشْفقون» خائفون. «و هذا» یعنى القرآن «ذکْر مبارک» کثیر الخیر دائم النفع یتبرک به و یطلب منه الخیر، «أنْزلْناه» على محمد «أ فأنْتمْ» یا اهل مکة، «له منْکرون» جاحدون؟ و هذا استفهام توبیخ و تعییر.